۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه

8

(+)
یک‌روز پیدات می‌کنم
با هم می‌رویم این‌جا
دست‌های هم را می گیریم
قدم می‌زنیم
خش
خش
این جاده که تمام شد
دست‌هام را باز می‌کنم
با چشم‌های بسته
نفس عمیق می‌کشم
و
و حالا دیگر می‌شود به مرگ فکر کرد...‏

برچسب‌ها:

6 نظر:

در ۱۷ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۱۱:۵۵, Anonymous ناشناس گفت...

فکر کنم یک روز پیدایت می کنم می نوشتی بهتر بود

 
در ۱۷ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۱۷:۱۵, Blogger یک‌بارگی گفت...

راستش مهندس نثر "نو" داره می‌ره به این سمت که حروف اضافه رو حذف کنه. کلام صمیمی‌تر می‌شه.
مثلن: نمی‌توانم پاهایم را زمین بگذارم؛ نمی‌توانم پاهام را زمین بگذارم.

به‌جز این "ی" یه سری چیزای دیگه هم دارن کم‌کم حذف می‌شن.
ممنون از تذکر، ولی حواسم بود به‌اش.

 
در ۱۷ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۲۱:۳۳, Anonymous دانژه گفت...

جاده ی قشنگیه!

 
در ۱۷ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۲۱:۴۴, Anonymous تلخک گفت...

من نظر تخصصیش رو نمی‌دونم. قطعا تو بهتر می‌دونی؛ اما ترکیب قشنگی درست نمی‌کنه. یه جوریه.

 
در ۱۸ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۱:۵۳, Blogger یک‌بارگی گفت...

تلخک
اتفاقن از نظر تخصصی که انتقاد مهندس و حس تو درسته، ولی همین ترکیب زیبا ایجاد کردنه که من فکر می‌کنم این‌طوری بهتره!
یه بخشی‌ش شاید عادت باشه، یه بخشی‌ش هم خب سلیقه. توضیحی که به مهندس دادم هم بیشتر به این خاطر بود که بگم حواسم به‌اش هست، و یعنی اشتباه تایپی یا از سر بی‌دقتی نبوده.

 
در ۲۲ اسفند ۱۳۸۹ ساعت ۱۳:۰۷, Anonymous asemoone bi setare! گفت...

چرا هیشکی به مرگش فکر نکرد؟؟!

 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی